سخت است در خوش گذرانی هایت هم افکارت آزارت دهند،
و طعم زهر مار به خود بگیرد لحظات شادت . . .
نظرات شما عزیزان:
ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﻣﯽ ﮐِﺸﻢ؟
ﺭﻧﺞ ... ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ... ﯾﺎ ... ﻧﻔــﺲ ﺭﺍ ... ؟
خواستم بهت چيزي نگم
تا با چشمام خواهش کنم
درها رو بستم به روت
تا احساس آرامش کنم
باور نميکنم ولي
انگار غرور من شکست
اگه دلت ميخواد بري
اصرار من بي فايده اس...
من که باور کرده ام،
زندگي شايد همين باشد؛
يک فريبِ کوچک از دستِ گرامي ترين عزيزانت؛
من که باور کرده ام، بايد همين باشد ...
موضوعات مرتبط: تنهایی ، ،
برچسبها: